اين حكايت زندگي همه
ماست. اگر نتوانيم در شرايط بحراني، سكان كشتي زندگي را محكم نگه داريم غرق
خواهد شد. هر دريايي سرانجام طوفاني ميشود، براي كنترل شرايط آمادگي
داريد؟ ميدانيد در شرايط بحراني، چگونه مسائل را حل كنيد؟
زندگي به بيمهارتها روي خوش نشان نميدهد
اوايل امسال زوجي از
آشنايان ما تصميم گرفتند با خودروي جديدشان از تهران به شمال سفر كنند و به
قول مكانيكها در جاده آببندياش كنند. هنوز راه زيادي تا مقصد مانده بود
كه ناگهان خودروي پرايدي با سرعت از پشت سر به آنها كوبيد، شدت ضربه در
حدي بود كه قسمت پشتي خودروي دوستان ما كاملا از بين رفت، اما بستن كمربند
ايمني باعث شده بود آنها آسيبي نبينند.
زوج جوان با آرامش از
خودرو پياده شدند و بيتوجه به خسارت آن، جوياي احوال سرنشينان پرايد پشت
سري شدند. مرد راننده، همسرش و فرزندشان كاملا سالم بودند، اما طوري شوكه
شده بودند كه حتي نميتوانستند پياده شوند و از نزديك صحنه تصادف را
ببينند. با اين حال، شوك آنها زياد طول نكشيد.
همسر راننده پرايد چند
ثانيه بعد شروع به فرياد زدن و سرزنش شوهرش كرد. فرزند كوچكشان از وحشت به
گريه افتاد. مرد هم زن را بيپاسخ نگذاشت و تصادف به يك دعواي خانوادگي
منجر شد! آنها نه به زوجي كه خودرويشان را اوراق كرده بودند توجهي داشتند و
نه به صدها نفري كه پشت سرشان در ترافيك جادهاي منتظر بودند و بوق
ميزدند. دعوا بالا گرفت و بالاخره دوستان ما ناچار شدند پادرمياني كنند.
زوج جوان از زن خشمگين خواهش كردند سوار خودروي آنها شود و از مرد كلافه هم
خواستند با خودروي خودش آنها را دنبال كند تا به شهر برسند و مدتي را در
آرامش بگذرانند و بعد براي ساماندهي امور تصميم بگيرند.
دوستان ما ميگويند زن
در تمام مدتي كه سوار خودروي آنها شده بود، دائما به همسرش توهين ميكرد،
او حتي يك لحظه هم ساكت نشد و در دو سه ساعتي كه سوار خودروي آنها بود همه
خاطرات بد زندگياش را با صداي بلند مرور كرد، زن آنقدر خشمگين بود كه حتي
فراموش كرد يك بار از طرف خودش و همسرش بابت تصادفي كه مقصرش بودند از زوج
جوان عذرخواهي كند، مرد هم در پرايدي كه پشت سرشان ميآمد وضع بهتري نداشت و
چنان بد رانندگي ميكرد كه اگر بخت يارش نبود دستكم سه چهار تصادف ديگر
هم به پرونده تصادفهاي آن روزش اضافه ميشد.
دوستان ما، تعمدا راه
رسيدن به شهر را طولاني كردند تا در اين مدت زن و مرد آرام شوند و توانايي
تصميمگيري مجدد را به دست بياورند. آنها در شهر به سفرهخانهاي محلي
رفتند، چاي نوشيدند و غذا خوردند و سر فرصت براي زن و مرد سرنشين پرايد،
جدولي كشيدند كه در آن حوادث ناخوشايند آن روز به ترتيب از زمان تصادف
نوشته شده بود، دوستان ما راهحلهاي پيشنهاديشان را هم براي حل مشكل
نوشتند. چند شماره تلفن و كارت رد و بدل شد و بعد زن و مرد سرنشين پرايد با
اصرار دوستان ما از هم عذرخواهي كردند و فرزندشان آرام شد. 2 خانواده مدتي
با هم گپ زدند و سرانجام از هم خداحافظي كردند و جدا شدند و هر كدام بار
ديگر به جاده زدند!
زن و مرد سرنشين پرايد
خوشاقبال بودند چون با زوجي كه هر دو مشاور خانواده هستند، تصادف كرده
بودند و آنها چگونگي رفتار و تصميمگيري در شرايط بحراني را ميدانستند و
به همين دليل توانستند جلوي بدترشدن اوضاع را بگيرند و با مديريتي صحيح در
شرايط نامناسب از آسيبهاي بيشتر جلوگيري كنند، اما دفعه بعد چه اتفاقي
خواهد افتاد؟ آيا اين تصادف اولين و آخرين حادثه ناخوشايند زندگي سرنشينان
پرايد است؟
پاسخ ما به اين پرسش
منفي است و قسمت نااميدكننده اين است كه زندگي به انسانهايي كه ياد
نگرفتهاند در بحرانهاي خانوادگي چطور رفتار كنند، روي خوش نشان نميدهد!
چطور بازنده ميشويد؟
اگر زماني اعضاي
خانوادهاي ادعا كردند تا به حال دچار بحران خانوادگي نشدهاند شك كنيد كه
يا حقيقت را نگفتهاند يا دقيقا معناي بحران را نميدانند.
بحران خانوادگي زماني رخ
ميدهد كه خانوادهاي به هر دليل از حالت تعادل خارج شوند و در شرايطي
بيثبات كه باعث نگراني و آشفتگيشان ميشود، قرار بگيرند. خروج از حالت
ثبات دلايل مختلفي دارد مانند مرگ يك عزيز، بيماري، تصادف، ورشكستگي، شكست
يكي از اعضاي خانواده در مسالهاي سرنوشتساز، مشكلات كاري و عاطفي زوجها،
مشكلات رفتاري و تحصيلي فرزندان و... با اين تعريف ميبينيد كه امكان
ندارد خانوادهاي دستكم يكي دو بار شرايط بحراني را تجربه نكرده باشد.
به هر حال فرقي نميكند
عامل بحرانساز كوچك باشد يا بزرگ، اگر ياد نگرفته باشيد چطور بايد آن را
حل كنيد و شرايط نامطلوب را پشت سر بگذاريد، بازنده محسوب ميشويد.
خرابكارها را بشناسيد
عشق، وفاداري، احترام
متقابل، آرامش، خويشتنداري، توانايي برنامهريزي و نظم ويژگيهاي چيزهايي
هستند كه برخي از ما آنها را در شرايط بحراني فراموش ميكنيم. در طوفانهاي
زندگي، ما به هم پرخاش ميكنيم، كنترل رفتارمان را از دست ميدهيم،
قضاوتهاي شتابزده ميكنيم، نامنظم و آشفته ميشويم و مسلم است كه هر تصميم
و واكنشي در اين شرايط محكوم به شكست است، چراكه ما حمايت و پشتيباني
ديگران را به واسطه رفتارمان از دست دادهايم و خشم، اضطراب يا نااميدي،
توانايي تصميمگيري موثر را از ما گرفته است.
بنابراين نخستين گام
براي مديريت شرايط بحراني در خانواده كنترل احساسات منفي است كه
تواناييهاي شما را كمرنگ ميكنند. ياد بگيريد در هر حادثهاي ترس و خشم و
نگراني را در خود، پيش از آن كه قوي شوند و خلق و خويتان را تحتالشعاع
قرار دهند، سركوب كنيد.
چاي سبز غرغره كنيد
كتاب شازده كوچولوي
آنتوان سنت اگزوپري را خواندهايد؟ اين كتاب يكي از بهترين كتابهايي است
كه هر انساني در هر سني ميتواند آن را بخواند و لذت ببرد و از آن درس
بگيرد. در بخشي از اين كتاب روباهي كه قصد دارد با شازده كوچولو، شخصيت
اصلي داستان دوست شود ميگويد «زبان سرچشمه سوءتفاهمهاست.»
اين جمله كوتاه بويژه در
شرايط بحراني واقعا كارساز است. چند بار برايتان پيش آمده است كه گرفتار
بحراني خانوادگي شدهايد، لب به سخن گشودهايد، خشمتان را در قالب كلمات
بيرون ريختهايد يا قضاوت كردهايد يا اعتراض كردهايد يا كسي را متهم
كردهايد يا افكار نااميدكنندهاي را كه در آن شرايط به ذهنتان رسيده است
بيان كردهايد و بعد پشيمان شدهايد وقتي ديدهايد كه اطرافيان از
حرفهايتان دلخور شدهاند، گفتههايتان را بد برداشت كردهاند، كينهتان را
به دل گرفتهاند يا خواستهاند پاسخي درخور ادعاهايتان بدهند و خلاصه اين
كه شرايط از آنچه بوده هم بدتر شده است؟
چندي پيش نامه
الكترونيكي درباره تاثير بدزباني در شرايط بحران خواندم كه خواندنش احتمالا
براي شما هم خالي از لطف نيست. سالها پيش زني به پير خردمندي مراجعه كرد و
گفت هر وقت شوهرش بيحوصله از سركار به خانه ميآيد آنها با هم مشاجره
ميكنند. زن ميخواست بداند كه آيا براي متوقفكردن اين مشاجرهها راهي
وجود دارد؟ پير به زن پيشنهاد كرد هر بار مرد را غمگين و بيطاقت ديد، يك
فنجان چاي سبز در دهانش غرغره كند!
يكي دو ماه بعد زن، شاد و
خندان به خانه خردمند رفت و گفت ديگر از دعواهاي هرروزه خبري نيست و آنها
در كنار هم با صلح و صفا زندگي ميكنند، اما علت مراجعه او به پير اين بود
كه ميخواست بداند چاي سبز غرغرهكردنش چگونه بر ارتباط او با شوهرش تاثير
گذاشته است؟ پيرمرد گفت «غرغرهكردن چاي سبز باعث ميشد در شرايط روحي
نامساعد همسرت، او را با حرفهاي تند نرنجاني و زمينهساز مشاجره نشوي!»
در شرايط بحراني مراقب
زبانتان باشيد، بحرانها هميشگي نيستند، بالاخره روزي تمام ميشوند، اما
گاهي بعضي از حرفها تا پايان عمر روي دل آدمها سنگيني ميكنند.
كتك خوردن در اتاق تاريك
فرض كنيم شما وارد اتاقي
تاريك ميشويد. هيچ چيز در اين اتاق ديده نميشود. ناگهان يك كشيده محكم
گوشتان را مينوازد، ضربه بعدي به شانهتان است، ضربه بعدي به شكم و....
شما گيج و زخمخورده به اين طرف و آن طرف ميرويد. دستهايتان را در جهات
مختلفي حركت ميدهيد و به اطراف ميچرخيد، اما تشخيص نميدهيد مهاجم
ناشناخته اتاق تاريك در كجا ايستاده است و ضربه بعدي از كدام جهت به شما
ميخورد. ميخواهيد از خودتان دفاع كنيد ولي تا وقتي نميدانيد مهاجم كجاست
قادر نيستيد واكنشي شايسته نشان بدهيد.
در هر حملهاي، اول بايد دشمن را به درستي شناسايي كرد. در اين حمله، عامل بحرانساز همان دشمن است؛ پس اول بشناسيدش، بعد حلش كنيد.
احتمالا با خودتان فكر
ميكنيد «اين كه گفتن ندارد! واضح است كه ما در شرايط ناجور، مشكل اصلي را
دقيقا شناسايي ميكنيم...» اما برخلاف اين باور، شمار زيادي از ما در شرايط
بحراني، مشكل را اشتباه ميگيريم و گواهش اين است كه خيلي وقتها واكنشي
كه بلافاصله پس از قرارگرفتن در شرايط بحران از خود نشان ميدهيم هيچ
تناسبي با نوع حادثه ندارند و راهحلي براي آن محسوب نميشوند.
آنها كه بعد از هر
حادثهاي در اولين واكنش به دنبال مقصر ميگردند، آنها كه يكديگر را سرزنش
ميكنند و آنها كه اصل ماجرا را انكار ميكنند، جزو گروههايي هستند كه
عامل مشكلساز را به درستي شناسايي نكردهاند.
اجازه بدهيد درباره
اشتباه تشخيصدادن عامل بحرانساز در خانواده چند مثال بزنيم: فرزند شما در
تحصيلش موفق نيست. او نمرات قابل قبولي نميگيرد و مسوولان مدرسهاش چند
بار شما را براي گفتوگو درباره وضعيت درسياش خواستهاند. در اين شرايط
اعضاي خانواده و دوستان و آشنايان در محافل خودماني، گاهي براي بازكردن سر
صحبت با فرزندتان يا از سر كنجكاوي يا به عنوان موضوعي كليشهاي براي
گپزدن، از شما يا او درباره وضعيت درسياش ميپرسند.
اگر دچار اشتباه در
تشخيص عامل بحرانساز شويد، احتمالا دغدغه اصلي شما ريختن آبروي خانوادگي
به واسطه نمرههاي بد فرزندتان ميشود. با تشخيص اين عامل، شما بلافاصله
دست به كار ميشويد تا مانع از دسترفتن آبروي خانواده شويد پس ناچاريد
براي بهتركردن اوضاع درباره وضعيت تحصيلي فرزندتان دروغ بگوييد.
شما در اين شرايط به
عواقب دروغگوييتان فكر نميكنيد. حتي به ذهنتان هم خطور نميكند كه اين
دروغها، فرزندتان را مضطرب ميكنند، اعتماد به نفسش را ميگيرند و به او
ياد ميدهد براي فرار از شرايط ناخوشايند در آينده نيز ميتواند به
دروغگويي متوسل شود. در اين ماجرا، نهتنها شما عامل بحرانساز يا مشكل را
به درستي تشخيص ندادهايد بلكه راه نادرستي را هم براي حلش انتخاب
كردهايد! مشكل اصلي كه باعث بحرانيشدن شرايط خانواده در اين مثال شده،
ضعف درسي فرزندتان است، نه آبروي خانوادگي. در مثال ديگر شما و همسرتان هر
ماه بهسرعت حقوقتان را خرج ميكنيد و اين باعث شده است تقريبا نيمي از هر
ماه سال را با جيب خالي زندگي كنيد. پس از مدتي اوضاع بد مالي شما به گوش
غريبهها ميرسد.
مردم دربارهتان كنجكاو
ميشوند و حتي بعضيها سعي ميكنند داخل زندگيتان سرك بكشند. اگر در اين
مثال صرفا باور منفي ديگران نسبت به وضعيت اقتصاديتان را به عنوان عامل
بحرانساز در زندگي خانوادگيتان شناسايي كردهايد در اشتباهيد. اين اشتباه
باعث ميشود هر طور شده به ديگران ثابت كنيد كه نهتنها وضع ماليتان بد
نيست بلكه از آنها هم توانگرتر هستيد. حالا ناچاريد از منابعي قرض بگيريد،
اجناسي قسطي خريداري كنيد، مهمانيهايي با پول وامهاي پربهره برگزار كنيد،
به سر و وضعتان تا آنجا كه ممكن است برسيد و حتي مدل خودروتان را بالاتر
ببريد تا هيچكس از شرايط بد ماليتان مطلع نشود و به اين ترتيب هر لحظه
بيشتر و بيشتر بدهكار و پرمشغله ميشويد.
اما عامل واقعي
بحرانساز در مثال بالا اين است كه دخل و خرج خانواده كوچكتان با هم
سازگاري ندارند و راهحلش هم چندان پيچيده نيست، شما بايد مديريت مالي و
صرفهجويي را ياد بگيريد، شايد لازم باشد شغل دومي پيدا كنيد، شايد بتوانيد
محل زندگيتان را عوض كنيد و به محلههايي با كرايه خانه ارزانتر برويد،
شايد بايد خرجهايتان را بنويسيد و نشتيها را كشف كنيد و...
بگذاريد آخرين مثال در
اين زمينه به رابطه عاطفي شما و همسرتان اختصاص داشته باشد. شما مدتي است
متوجه شدهايد كه شوهرتان كم حرف و منزوي شده است. معمولا پرسشهايتان را
ديرهنگام و با جملاتي كوتاه و بريده پاسخ ميدهد و اگر از او چيزي نپرسيد
ترجيح ميدهد سكوت كند. شما به اشتباه عامل بحرانساز را بيعلاقگي شريك
زندگيتان به ارتباط با خودتان تشخيص ميدهيد. پس از هر راهي براي جلب نظرش
استفاده ميكنيد مثلا مدل موها يا قيافهتان را عوض ميكنيد، لباسهاي نو
ميخريد، اسباب خانه را عوض ميكنيد و... اگر همه اين راهها موثر نبودند،
روش مجادله و قهر را براي واداركردن او به ارتباط انتخاب ميكنيد، اما عامل
بحرانساز در اين مثال قصه پنهاني است كه خودش را پشت تصوير غمگين و
كمحرف همسرتان پنهان كرده است! و شما فقط حاصل آن را كه در بيحوصلگي شريك
زندگيتان است، ميبينيد و آن را مشكل اصلي تلقي ميكنيد.
مشكلشناسي!
هر مساله بغرنجي در
زندگي، علت مشخصي دارد، اين علت گاهي اشتباه شماست، گاهي اشتباه ديگري و
گاهي عاملي كه نه شما و نه ديگران در آن نقشي نداشتهاند. در حالتي كه
بحران زاييده خطاي شما باشد با اصلاح در عملكردتان ميتوانيد اوضاع را
بهبود ببخشيد.
اما اگر مشكل مربوط به
خطاي ديگران است بسته به رابطهتان با آنها 2 راه داريد؛ يا بايد از خطاي
عملكرديشان مطلع كنيد و براي اصلاح اشتباهاتشان با آنها همراه شويد يا
ناچاريد از مهارتهايتان براي حل مشكل بدون كمك آنها يا سازگاري با شرايطي
كه ايجاد شده است استفاده كنيد. اين كه بفهميد بايد كدام روش را در ارتباط
با ديگران انتخاب كنيد، بسيار مهم است و به تجربه شما از ارتباطات بين
فردي، بستگي دارد.
اما با نوع سوم مشكلات،
يعني آنهايي كه حاصل خطاي ديگران و شما نيستند، مثل بيماريهايي كه ناگهان
غافلگيرمان ميكنند، مرگ عزيزانمان يا فجايع غيرقابل پيشبيني ديگر چطور
بايد برخورد كرد. در اين شرايط شما بايد روشهاي صحيح سازگاري با مشكل و در
نهايت غلبه بر آن يا كاهش خسارتهايش را ياد بگيريد.
شما نميتوانيد مانع
زلزله شويد، نميتوانيد عزيزي را كه از دست دادهايد زنده كنيد، نميتوانيد
جلوي سلولهاي سرطاني را كه در بدن يك عضو از خانواده در حال رشد هستند
بگيريد، اما ميتوانيد پس از زلزله براي پيداكردن سرپناه، حفظ سلامت و
بهدستآوردن آرامشي نسبي به اعضاي خانواده كمك كنيد، ميتوانيد راههايي
براي تسكين خود و بستگانتان پس از مرگ يك عزيز پيدا كنيد، ميتوانيد به
همراهي پر انرژي و شاد براي ادامه درمان عضو بيمار خانواده تبديل شويد و...
.
معجزه نوشتن
وقتي دقيقا عامل
بحرانساز را تعريف كرديد آن را روي كاغذ بنويسيد. گاهي وقتها به نظر
ميآيد مشكلات مثل يك دسته كلاغ كه به مزرعهاي حمله ميكنند همه با هم به
زندگي شما هجوم آوردهاند و وقتي قرار ميشود در شرايط بحراني زندگي را به
حالت تعادل برگردانيد، نميدانيد حل و فصل مسائل را از كجا و كدام مشكل
شروع كنيد. براي اين كه بتوانيد در اين زمينه بهتر عمل كنيد بايد همه
مشكلات را كنار هم روي كاغذ بنويسيد.
معمولا پس از نوشتن است
كه متوجه ميشويد برخي مشكلات به هم مربوط ميشوند و با هم رابطهاي علت و
معلولي دارند يعني مشكلي اصلي وجود دارد كه زمينهساز بوجود آمدن دردسرهاي
بعدي شده است. براي نمونه، شما متوجه ميشويد كه مدتي است فرزندانتان،
پرخاشگر و ناسزاگو شدهاند و با هم كنار نميآيند، شما و همسرتان با هم
بگومگو داريد و حريمها را شكستهايد، همسايهها با شما سرسنگين شدهاند و
در محل كارتان هم با همكاران رابطه بدي پيدا كردهايد.
فرض كنيم شما همه اين
مشكلات را شناسايي كردهايد. براي اين كه بفهميد حل كدام يك در اولويت است،
همه آنها را روي كاغذ بياوريد. ميتوانيد ربطي منطقي بين آنها پيدا كنيد؟
مثلا شايد علت ناآرامي فرزندانتان صحنههاي خشن مشاجرههاي والدينشان با
هم باشد. علت نارضايتي همسايهها هم سر و صدايي است كه جزء تفكيكناپذير جر
و بحثهاي هر روزهتان شده است. از سويي ديگر، شما به دليل همين دعواهاي
هرروزه خانگي، به انساني بيحوصله، خسته، افسرده و نااميد تبديل شدهايد و
چنين فردي، چطور ميتواند كارمندي موفق با روابط عمومي بالا در محل كارش
باشد؟
با اين روش كاملا روشن ميشود كدام مساله، بقيه را همراه خودش آورده است. حدس شما چيست؟
البته مواردي هم پيش
ميآيد كه مشكلات ربطي به هم ندارند، اما با هم آشكار شدهاند، در اين
موارد اولويتبندي براي كنترل آنها به شناخت صحيحتان از اوضاع زندگي و درك
عميقتان از موقعيت و شرايط بستگي دارد. وقتي همه مسائل را نوشتيد و
اولويتها را مشخص كرديد، بايد راهحلهاي پيشنهادي را بنويسيد. ميگوييد
همه راهحل را نميدانيد؟ ميگوييد مطمئن نيستيد چه كاري بهتر است؟
ميگوييد ميترسيد اشتباهي مرتكب شويد؟
فراموش نكنيد كه شما
تنها تصميمگيرنده نيستيد. همه اعضاي خانواده در شرايط بحراني قرار
گرفتهاند پس همه آنها حق دارند براي بهبود اوضاع نظر بدهند. علاوه بر
اعضاي خانواده، دوستان و مشاوران آگاه هم ميتوانند نقشي در تهيه فهرست
راهحلها داشته باشند. وقتي هم راهكارها را نوشتيد آنها را در خانه به راي
بگذاريد و بگذاريد هركس دلايلش را براي رد يا قبول يك راهحل ارائه كند.
سرانجام راهحلي از ميان
همه راهحلهاي احتمالي براي بهبود شرايط بحران در خانواده انتخاب
ميكنيم، اما كار شما تمام نشده است و حالا بايد براي اجراييكردن راهحل
پيشنهادي، امكانات را بسنجيد، برنامهريزي كنيد و مسووليتها را بين اعضاي
خانواده تقسيم كنيد و هميشه در نظر داشته باشيد كه هدف، هرگز وسيله را
توجيه نخواهد كرد.